سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
هرگاه آدمی خوراکش را کم کند، درون شپر نور گردد [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: پنج شنبه 103 آذر 8

مدارا در کلام على (ع)

على - علیه‏السلام - در نامه به مالک اشتر، او رابه محبت و لطف و احسان به مردم فرمان داده، مى‏نویسد: فانهم صنفان اما اخ لک فى الدین و اما نظیر لک فى الخلق (17) ; «آنان دو گروه هستند، برخى مسلمان بوده و برادر دینى تو مى‏باشند و بعضى دیگر که برادر دینى تو نیستند، در انسانیت نظیر تو مى‏باشند.


و لاتدفعن صلحا دعاک الیه عدوک ولله فیه رضى فان فى الصلح دعة لجنودک و راحة من همومک و امنا لبلادک و ولکن الحذر کل الحذر من عدوک بعد صلحاک فان العدو ربما قارب لیتغقل فخذ بالحزم و اتهم فى ذلک حسن الظن و تحصن کل مخوف توقى منه و بالله الثقة فى جمیع الامور.
و ان عقدت بینک و بین عدوک عقدة اوالبسته منک ذمة فحط عهدک بالوفاء وارع ذمتک بالامانة و الصدق و اجعل لنفسک جنة دون ما اعطیت من عهدک فانه لیس من فرائض الله عزو جل شى‏ء الناس اشد علیه اجتماعا مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظیم الوفاء لعهود. و قد لزم ذلک المشرکون فیما بینهم دون المسلمین لما استوبلو من عواقب الغدر. فلا تغدرن بذمتک و لا تخیسن بعهدک و لاتختلن عدوک فانه لایجزى على الله الا جاهل شقى (18) و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بین العباد برحمته و حریما یسکنون الى منعة و یستفیضون الى جواره فلا ادغال و لامدالسة و لاخداع فیه ولا تعقد عقدا تجوز فیه العلل و لاتعولن على لحن القول بعد التاکید و التوثقة و «یدعونک ضیق امر فیه عهد الله الى طلب انفسا خد بغیر الحق فان صبرک على ضیق امر ترجوا انفراجه و فضله و عاقبته خیر من غدر تخاف تبعته و ان تحیط بک فیه من الله طلبة لاتستقبل (تستقبل) فیها دنیاک و لااخرتک.
«هر گاه دشمنت تو را به صلح فراخواند و خشنودى خداوند در آن بود، از آن روى متاب; زیرا صلح سبب آسودن سپاهیانت و آسایش خاطر تو و امنیت‏شهرهایت مى‏شود. اما پس از صلح، نسبت‏به دشمن خود کاملا مراقب و برحذر باش; زیرا دشمن چه بسا به سبب غافلگیرى تو، نزدیکى کرده باشد. پس راه احتیاط در پیش گیر و خوش‏گمانى به دشمن را متهم ساز.»
«اگر بادشمنت پیمان بستى یا آن را در پوشش امان خود قرار دادى، آن را نیک رعایت نما. خود را سپر تعهدات خویش قرار ده; زیرا مردم با همه هواهاى گوناگون و آراى پراکنده‏اى که دارند، بر هیچ یک از واجبات الهى به اندازه بزرگ شمردن وفا به پیمان، اتفاق نظر ندارند. مشرکان نیز وفا به عهد را بین خود لازم مى‏دانند; زیرا سرانجام ناخوشایند پیمان‏شکنى را آزموده‏اند. پس در آنچه بر عهده گرفته‏اى، خیانت مکن و پیمان خود را مشکن و دشمنت را فریب مده که جز نادان شقى بر خداوند سبحان دلیرى و گستاخى نکند. خداوند عهد و پیمانش را امان قرار داد، و از روى رحمتش به بندگان، رعایت آن را از ایشان خواسته و آن را حریم امنى ساخته تا در استوارى آن بیاسایند و خود را در پناه آن در آورند. پس در عهد و پیمان خیانت و فریب و نیرنگ جایز نیست.»
«پیمانى [که ابهام در آن باشد و] راه تاویل در آن باز باشد، پس از عهد بستن و استوار کردن پیمان [براى بر هم زدن آن] بر عبارت‏هاى دو پهلو و ابهام‏انگیز تکیه مکن. نباید سختى و دشورى پیمانى که رعایت عهد الهى آن را بر تو لازم کرد، تو را خواهان فسخ آن به نحو نامشروع سازد; زیرا شکیبایى تو بر سختى کارى که به گشایش و عاقبت‏خوش آن امید بسته‏اى، بهتر است از خیانتى که از مجازات آن بیمناک هستى و بهتر از این است که بازخواست‏خداوند، تو را فراگیرد; به گونه‏اى که نه در دنیا و نه در آخرت، نتوانى از آن طلب بخششى کنى.» (19)
على - علیه السلام - در این نامه رعایت عهد و پیمان را واجبى از واجبات الهى مى‏داند که مشرکان نیز چون پى‏آمدهاى ناخوشایند ترک آن را آزموده‏اند، به آن عمل مى‏کنند. ایشان شکستن پیمان را در حکم تخلف از حکم خداوند و سبب عقاب و عذاب الهى مى‏داند، و از صلح و مدارا با دشمنانى که مشرک هستند، به عنوان اصل اولى سخن مى‏گوید. این اصل آنچنان که در برخى از نسخه‏هاى عهدنامه (20) مالک اشاره شده است و تاریخ نیز گواهى مى‏دهد، موافق با سنت رسول خداست. سنت رسول خدا (ص) و فرمان على (ع) نشانه این است که در اندیشه اسلامى، مدارا بر مدار حقانیت اندیشه کسى که با او مدارا مى‏شود، نیست. در عهدنامه، دستور صلح با مشرکین را داده است و این دستور مطابق با حکم خداوند است. بنابراین صلح و مدارا با کسى که اندیشه او یقینا باطل است، تا هنگامى که فساد یا عوامل ناخوشایندى را در پى نداشته باشد، نه تنها لازم، بلکه واجب است و گزاره‏اى که از این ضرورت و وجوب خبر داده، و یا به آن حکم نماید، صادق و صحیح است و گزاره‏اى که خلاف آن باشد، کاذب و خطا مى‏باشد.
جان هیک چون گمان برده است که وصول به حقیقت، موجب مى‏شود که صلح و مدارا به خطر افتد، معرفت مطابق واقع را انکار کرده و اتکاء به نسبیت فهم مى‏کند. در نتیجه پلورالیسم معرفتى و دینى را بهترین راه براى تاسیس مداراى اجتماعى مى‏داند. حال آن که پلورالیسم معرفتى و دینى به شرحى که گذشت، به لحاظ منطقى توصیه بر مدارا را به دنبال نمى‏آورد و بلکه زمینه هر نوع توصیه و یا حکمى را که متصف به صدق و حقیقى بودن باشد، از بین برد.
کثرت معرفتى، هنگامى که بر مبناى محدودیت فهم تفسیر شود، امکان پدید آمدن گزاره‏هاى صادقى را مى‏دهد که مروت با دوستان و مدارا با دشمنان و خطاکاران را توصیه مى‏کند واین توصیه را صادق و درست مى‏خواند. شیوه‏اى که اندیشمندان مسلمان با استناد به آموزه‏هاى دینى خود فرا گرفته‏اند، همین گونه است.

نسبت مدارا و نجات

مداراى اجتماعى نه تنها دائر مدار شناخت افراد از حقیقت نیست، دائر مدار اهل نجات و یا رستگار بودن افراد نیز نمى‏باشد. افرادى که از وصول به حقیقت محروم مانده‏اند، در صورتى که اهل عناد نباشند، محروم از رحمت‏خداوند نیستند، و به انسان‏هاى شقى ملحق نمى‏شوند; اما افرادى که اهل عناد بوده، پس از شناخت‏حقیقت‏به انکار و رد آن مى‏پردازند و یا آن که از ایمان به آن سرباز مى‏زنند، به عذاب الهى گرفتار مى‏گردند. دراحکام اسلامى، مدارا و زندگى مسالمت‏آمیز با این افراد نیز تا هنگامى که کفر و عناد آنان حریم احکام و مقررات الهى را درهم نشکند، تجویز شده است. دستور بر مدارا و صلح با کفار و مشرکان، اعم از این است که کفر آنان از سر استضعاف بوده یا آن که پس از شناخت‏حقیقت‏باشد. همچنین است رعایت‏حریم منافقان واحترام به حقوق فردى و اجتماعى آنان این دیدگاه با صرف نظر از توسعه‏اى که نسبت‏به اهل نجات پدید مى‏آورد، شیوه زندگى با افراد را دائر مدار آن قرار نمى‏دهد و مدارا با افرادى را که اهل نجات نیز نیستند، در بسیارى از موارد توصیه نموده، بلکه لازم و ضرورى مى‏شمارد.

مدل مدارا در اندیشه اسلامى

مسیرهاى پنج‏گانه را، بر مبناى نسبیت‏به معناى محدودیت‏شناخت، بر اساس آموزش‏هاى اسلامى به صورت زیر مى‏توان ترسیم کرد.
کثرت عرضى و طولى معارف بشرى - کثرت عرضى و طولى معارف دینى - نجات کسانى که اهل عناد نیستند
مداراى اجتماعى
شکاکیت و نسبیت فهم و نسبیت‏حقیقت، حرکت در مسیر اول را غیر ممکن مى‏سازد و نفى شکاکیت و اثبات امکان ناخت‏حقیقت، حرکت در آن را ممکن مى‏سازد. این راه در صورتى طى مى‏شود که از برخى قواعد عقلى که بر حقوق مشترک انسان‏ها تاکید مى‏کنند، استفاده شود و اگر عقل عملى در کشف و دریافت این قواعد موفق نباشد، این راه متروک خواهد ماند.
بنابراین حرکت در مسیر اول، لازمه منطقى قول به تکثر طولى و عرضى معارف بشرى نیست. به بیان دیگر، مداراى اجتماعى، لازمه ضرورى تکثر طولى و عرضى معارف بشر نمى‏باشد و طى این طریق نیازمند به متمم است.
کثرت طولى و عرضى معارف دینى، لازمه منطقى کثرت طولى و عرضى معارف انسانى است. بنابراین مسیر دوم مسیرى ضرورى و حتمى است.
مسیر سوم، ارتباط بین کثرت عرضى و طولى معارف دینى با دامنه نجات، رستگارى و سعادت است. به رسمیت‏شناختن کثرت معارف دینى، دامنه نجات را حتى هنگامى که مبتنى بر وصول به حقیقت‏باشد، تا حدودى افزایش مى‏دهد; اما ظرفیت‏هاى بیشترى نیز براى گسترش دامنه نجات وجود دارد.
اگر نجات به جاى آن که مبتنى بر وصول به حقیقت‏باشد، بر مدار عملى باشد که به تناسب آگاهى و معرفت پدید مى‏آید، حوزه گسترده‏ترى را در بر مى‏گیرد; زیرا در این صورت با آن که برخى از آگاهان به دلیل فسق و یا عناد از زمره رستگاران خارج مى‏شوند، انبوهى از جاهلان به دلیل قصور در معرفت‏به حوزه رستگاران و نجات‏یافتگان وارد مى‏گردند. بنابراین در مدار سوم، ارتباطى ضرورى بین کثرت عرضى و طولى آگاهى دینى با مسئله نجات نیست. این ارتباط، هنگامى مسلم مى‏شود که براهینى عقلى و یا دلایلى نقلى، بر گسترش دامنه نجات وجود داشته باشد. البته آموزه‏هاى اسلامى به شرحى که گذشت، این مهم را به انجام مى‏رساند; یعنى با توجه به دلایلى که حکیمان و متکلمان مسلمان بیان کرده و آیات و روایات تایید نموده‏اند، مسیر سوم نیز مسیرى ضرورى و حتمى است. مسیرهاى چهارم و پنجم، هنگامى که مبتنى بر نفى شکاکیت و نسبیت فهم بوده و بر اساس کثرت طولى و عرضى آگاهى بشر سازمان یافته باشد، مسیرهایى هموارند; هر چند که طى این دو مسیر هموار نیازمند به تتمیم دارد، و این تتمیم را به شرحى که گذشت، آموزه‏هاى اسلامى به انجام مى‏رساند.
از آنچه بیان شد دانسته مى‏شود که تحمل و مدارا و تساهل اجتماعى به لحاظ منطقى هرگز از پلورالیسم معرفتى و دینى مبتنى بر نسبیت فهم، نتیجه گرفته نمى‏شود و طى این راه تنها در صورتى ممکن است که درک حقیقت و شناخت واقع براى انسان ممکن باشد، و حقایق دینى به عرصه فهم و ادراک انسانى قدم گذارند. البته این مقدار به تنهایى مدارا و تحمل اجتماعى را نتیجه نمى‏دهد; زیرا امکان این هست که فرد یا افرادى، سخت‏گیرى با کسانى را که از شناخت‏حقیقت محروم مانده‏اند، به طور مطلق، تجویز و تصدیق نمایند. مسیر فوق، هنگامى به انجام مى‏رسد که دلایل عقلى و نقلى بر بطلان چنین نظرى نیز اقامه شود و براهینى که حکیمان و متکلمان مسلمان اقامه کرده‏اند، نصوصى که در منابع اسلامى وجود دارند، بر بطلان آن کفایت مى‏کند.

پى‏نوشت‏ها در دفتر مجله موجود مى‏باشد.

 نوشته شده توسط زاهدی‏پور در پنج شنبه 86/11/18 و ساعت 8:52 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم

گروه 4جامعه‏شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم
مدیر وبلاگ : زاهدی‏پور[165]
نویسندگان وبلاگ :
قاسم ابراهیمی پور (@)[60]

محمدقدیر دانش[8]
حمید فاضل قانع
حمید فاضل قانع (@)[14]

عوضعلی سعادت (@)[5]

عبدالله دانش (@)[19]

محمد علی نظری[8]
سید محمد جعفری (@)[4]

امان الله فصیحی[8]
محسن طوسی[6]
سلمانعلی رحیمی[8]


آمار وبلاگ
بازدید امروز: 71
بازدید دیروز: 25
مجموع بازدیدها: 211823
جستجو در صفحه

خبر نامه